۱۵ پارتی از ای آن
#پارت_دوازدهم
#جونگین
اون شب روی ساحل همهچی عالی بود. اما وقتی داشتین برمیگشتین سمت ماشین، بارون ناگهانی شروع شد. ریز اما شدید. ایان سریع ژاکتشو درآورد و انداخت روی شونههات.
ایان: «نمیذارم مریض بشی، حتی اگه خودم خیس شم.»
تو خواستی اعتراض کنی، اما نگاه جدیش باعث شد چیزی نگی. بارون شدیدتر شد و مجبور شدین بدوین تا به ماشین برسین. هر دو خیس، خندون نشستین داخل.
ایان موهای خیسشو عقب زد و بهت نگاه کرد.
ایان: «میدونی؟ همین لحظههاست که میفهمم بدون تو هیچچی لذت نداره. حتی اگه بهترین صحنه روی استیج باشه، وقتی تو توی ذهنم نباشی… پوچه.»
صداقت و خیس بودنش یه ترکیب عجیبی ساخته بود. دستشو جلو آورد، آروم گونهتو لمس کرد.
ایان: «قول بده دیگه هیچوقت قهر طولانی نکنیم. من طاقت ندارم.»
تو لبخند زدی.
ات: «باشه… ولی تو هم قول بده هیچوقت منو بیخبر نذاری.»
ایان: «قول میدم.»
ماشین هنوز روشن نشده بود. هر دو فقط نگاه میکردین. صدای بارون روی شیشهها انگار آهنگ پسزمینه لحظهتون بود.
ایان خم شد، پیشونیشو گذاشت روی پیشونیت و زمزمه کرد:
ایان: «این بارون بذاره هرچی خاطره بد بود شسته بشه. از فردا فقط ما باشیم.»
اون لحظه برای هر دوی شما مثل شروع دوباره بود.
*پایان*
#جونگین
اون شب روی ساحل همهچی عالی بود. اما وقتی داشتین برمیگشتین سمت ماشین، بارون ناگهانی شروع شد. ریز اما شدید. ایان سریع ژاکتشو درآورد و انداخت روی شونههات.
ایان: «نمیذارم مریض بشی، حتی اگه خودم خیس شم.»
تو خواستی اعتراض کنی، اما نگاه جدیش باعث شد چیزی نگی. بارون شدیدتر شد و مجبور شدین بدوین تا به ماشین برسین. هر دو خیس، خندون نشستین داخل.
ایان موهای خیسشو عقب زد و بهت نگاه کرد.
ایان: «میدونی؟ همین لحظههاست که میفهمم بدون تو هیچچی لذت نداره. حتی اگه بهترین صحنه روی استیج باشه، وقتی تو توی ذهنم نباشی… پوچه.»
صداقت و خیس بودنش یه ترکیب عجیبی ساخته بود. دستشو جلو آورد، آروم گونهتو لمس کرد.
ایان: «قول بده دیگه هیچوقت قهر طولانی نکنیم. من طاقت ندارم.»
تو لبخند زدی.
ات: «باشه… ولی تو هم قول بده هیچوقت منو بیخبر نذاری.»
ایان: «قول میدم.»
ماشین هنوز روشن نشده بود. هر دو فقط نگاه میکردین. صدای بارون روی شیشهها انگار آهنگ پسزمینه لحظهتون بود.
ایان خم شد، پیشونیشو گذاشت روی پیشونیت و زمزمه کرد:
ایان: «این بارون بذاره هرچی خاطره بد بود شسته بشه. از فردا فقط ما باشیم.»
اون لحظه برای هر دوی شما مثل شروع دوباره بود.
*پایان*
- ۴.۶k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط